ادعایم بود که روزه ام اما ازخود نپرسیدم که با چشم ،گوش ،دست، پا،بینی،شکم یا با هرچه خدایم عطانموده تاهمه را ابزار بندگی خودش سازم.
گفتم محجبه ام اما شرم کردم که بگویم فقط حجاب تن دارم لیکن حجاب ازهوای نفس را کم رعایت کرده ام به همین دلیل هنوز نتوانسته ام بین خود وحقیقت حجاب برگیرم وگاه خواهش نفس را به جای حق برخود قال می کنم وبه تعبیری مغلوب نفسم می گردم.
برخود بالیدم که عفیفه ام اماازخود نپرسیدم آیا همین اندکی که درمرام داری واژه ی عفاف را کافیست یا این بخشی ست از یک کل.برو این واژه را نزد علمای دین ومربیان پرورش یافته ی ایشان برای خودت بازخوانی کن آن گاه ادعا داشته باش.
ازنمازم که خودم می دانم وستارالعیوب.دیگرلقمه هایم را نمیشمارم ودرترازوی حلال وحرام نمی گذارم که باید ازشرم بمیرم بااین همه بی دقتی.
الهی دستم بگیر که کور وکرم کرده این هواخواهی دشمن رشد وتعالیم همین نفس اماره.